زمان تقریبی مطالعه: 18 دقیقه

عالم آرای عباسی

عالَمْ‌آرایِ عَبّاسی، کتابی از اسکندربیک منشی در تاریخ صفویه از آغاز تا پایان سلطنت شاه عباس اول، دربردارندۀ عناصر و نکاتی از فرهنگ مردم.
از سرگذشت اسکندربیک (968-1043 ق / 1561-1633 م)، آگاهی چندانی در دست نیست؛ همین‌قدر می‌دانیم که وی از ترکمانان و منشی شاه عباس اول (سل‍ 996- 1038 ق / 1588- 1629 م) بود (افشار، 1) که به گفتۀ خود، نخست در پی علم سیاق رفت و در آن علم به کمال رسید؛ نیز در برخی اوقات، «به مهمات ارباب دولت» می‌پرداخت؛ اما سرانجام، از «خواب غفلت بیدار» شد و به دنبال علم انشاء رفت و با تلمذ در محضر استادان فن، توانست در سلک منشیان بارگاه شاه درآید. پس از آن در 995 ق / 1587 م، به خدمت سپاهیگری در عراق منصوب، و دوباره، در 100 ق / 1592 م، در دارالانشاء به خدمت گمارده شد و این بار، در سلک منشیان عظام قرار گرفت. در این منصب بود که افتخار همراهی شاه عباس را پیدا کرد و بدین‌ترتیب، منشی خاص شاه شد (1 / 1-2؛ نیز برای آگاهی بیشتر از سرگذشت اسکندربیک، نک‍ : دبا، 8 / 362).
اسکندربیک نگارش کتاب عالم‌آرای عباسی را در 1025 ق / 1616 م، به مناسبت سی‌امین سال جلوس شاه عباس اول بر تخت سلطنت آغاز کرد (افشار، 3) و آن را در تاریخ صفویان از آغاز شکل‌گیری این سلسله تا درگذشت شاه عباس در یک مقدمه، دو صحیفه و یک خاتمه نوشت (1 / 5)؛ البته، باید یادآور شد آنچه در نسخۀ چاپی کتاب دیده می‌شود، ترتیبی متفاوت از این دارد؛ یعنی کتاب در 3 صحیفه یا جلد نوشته، و نویسنده پیش از ورود به صحیفۀ نخست، دیباچه‌ای کوتاه در شرح احوال خود نگاشته، و اطلاعی مختصر دربارۀ اثرش به دست داده، و خود آن را تاریخ عالم‌آرای عباسی نامیده است (1 / 1-6). 
همان‌طورکه گفتـه شد، اسکندربیک عالم‌آرا را در 3 صحیفـه نگاشت که عبارت‌اند از:
1. صحیفۀ نخست روایت سلسله‌نسب خاندان صفوی، نیز شرح سلطنت شاهان ایـن سلسلـه از شاه اسماعیل اول (سل‍ 905-930 ق / 1500-1524 م) تا پیش از برتخت‌نشستن شاه عباس است که یک مقدمه و 12 مقالۀ کوتاه را دربر می‌گیرد (1 / 5-6، نیز 3 / 1099- 1116). 
2. صحیفۀ دوم حوادث 30 سال نخست سلطنت شاه عباس اول را دربردارد. 
3. صحیفۀ سوم به روایت وقایع و حوادث در فاصلۀ سالهای 1025- 1038 ق / 1616- 1629 م، یعنی زمان درگذشت شاه عباس می‌پردازد (سراسر اثر). 
نویسنده از «خاتمۀ» کتاب، در بردارندۀ حکایات غریبه، روایات عجیبه و نوادر وقایع نیز نام برده (1 / 6)، و گفته است که آن را در پایان مجلد سوم می‌آورد (2 / 916). نمی‌دانیم که این بخش به کتاب افزوده شده است یا نه؛ زیرا، در حال حاضر، نسخه‌ای از این «خاتمه» موجود نیست.
روش تاریخ‌نگاری اسکندربیک با تاریخ‌نگاران پیش از وی تفاوت چندانی ندارد و او ابتکاری در شیوۀ روایت رویدادهای تاریخی نداشته، و آنها را معمولاً، به ترتیب وقوع سال و براساس گاه‌شماریهای متفاوت (نک‍ : ادامۀ مقاله) آورده است (سراسر اثر؛ نیز نک‍ : رضوانی، 23). اسکندربیک در روایت رویدادهای تاریخی از 3 منبع بهره برده است: 
1. منابع مکتوب پیش از خود. 
2. مشاهدات عینی و یادداشتهایش. 
3. روایتهای شفاهی. 
به عبارت دیگر، وی هرگاه فرصتی می‌یافته، به مطالعۀ کتابهای سیر و اخبار می‌پرداخته (1 / 2-3)، و در نگارش کتاب خود، به این منابـع تاریخیِ پیش از خـود نظر داشته، و در جای‌جای اثـر خود به آنها اشاره کرده است که ازجمله می‌توان از این منابع نام برد: 
احسن التواریخ حسن روملو (1 / 27، 31، 32 جم‍‌ )، حبیب السیر غیاث‌الدین خواندمیر (1 / 21، 25، 27، جم‍‌ ) و روضة الصفای محمد میرخواند (1 / 8، 336، 2 / 612؛ برای آگاهی از فهرست کامل منابع، نک‍ : افشار، 8). 
وی همچنین، یادداشتهایی داشته که از آنها در نگارش کتابش بهره برده است و این در واقع، آن بخش از کتاب را در بر می‌گیرد که به دوران سلطنت شاه عباس مربوط می‌شود که خود اسکندربیک ناظر آنها بوده است (1 / 3). 
اسکندربیک اساس گزارش برخی از رویدادها را نقل قول افراد ثقه و صحیح‌القول قرار داده است. وی در این مورد به دو شیوه عمل می‌کند: یا گوینده را راست‌گفتار می‌داند و به صفاتی همچون صحیح‌القول‌بودن وی بسنده می‌کند (برای نمونه، نک‍ : 1 / 250، 2 / 748، 3 / 1038)، یا از شخص گوینده به‌صراحت، نام می‌برد (برای نمونه، نک‍ : 2 / 425، که شرح کشته‌شدن بیکتاش خان را از قول حاتم بیک روایت می‌کند؛ برای آگاهی بیشتر از شیوۀ تاریخ‌نگاری اسکندربیک، نک‍ : دبا، 8 / 364).
عالم‌آرای عباسی به گفتۀ اسکندربیک، «بی‌‌تکلفات منشیانه» و به دور از عبارات «مغلق نامأنوس» نوشته شده است، هرچند خود نویسنده این قاعده را کلی نمی‌داند و چنین می‌آورد که گاه به عبارت‌آرایی می‌پردازد و بدین‌ترتیب، متن از سادگی دور می‌شود (1 / 4)؛ درواقع، نثر عالم‌آرا را باید بین‌بین (بینابین) دانست و البته، یادآور شد که نثر این اثر نسبت به کتابهای مشابه خود، میل بیشتری به سادگی دارد (شمیسا، 216، 221). اسکندربیک در سرتاسر اثر خود به مناسبت موضوع، تک‌مصراع (2 / 876، 885، 3 / 925، 985، جم‍‌ ) یا تک‌بیت یـا بیتهایی را برای شاهد مثال درج کرده، یا تاریخ برخی از رویدادهای تاریخی را به‌صورت ماده‌تاریخ آورده است (سراسر اثر). باید یادآور شد که اسکندربیک شعر نیز می‌سروده، و بیشتر ابیاتی که به مناسبت مضمون، شاهد آورده، از خود او ست (1 / 4؛ نیز رضوانی، 28)؛ به‌جز مواردی اندک، که از شاعرانی چون فردوسی، سعدی و حافظ ابیاتی در حکم مثل سایر آورده است (برای نمونه، نک‍ : 1 / 98، 207، 334، 336، 2 / 393، جم‍‌ ). وی در برخی از مواضع کتاب، اصطلاحات و عبارات رایج در داستانهای ادب عامه را به کار برده است مانند: «معرکه‌آرای مضمار قصه‌پردازی، یعنی خامۀ مشکین‌طراز تسوید صحیفۀ راز گردانیده بود که ... » یا «اکنون بر سر احوال عبدالمؤمن خان بازگردیم» (2 / 770، 890، جم‍‌ ). 
عالم‌آرای عباسی به‌طور کامل در 1314 ق / 1896 م، با غلطها، نیز افتادگیهایی در تهران چاپ سنگی شد و سپس، در 1334 ش / 1955 م، بازچاپ آن از روی همان چاپ سنگی، با همان غلطها و افتادگیهای پیشین، انجام گرفت ( ایرانیکا، I / 796، برای آگاهی بیشتر از افتادگیها، نک‍ : همانجا). چاپ اخیر به کوشش ایرج افشار و به همت انتشارات امیرکبیر انجام شد (افشار، 13)؛ البته، پیش از آن نیـز خلاصه‌ای از عالـم‌آرا را مستشرقـی به‌نـام دُرن در 1850 م / 1266 ق، در سن‌پترزبورگ به چاپ رساند (همو، 6). محمداسماعیل رضوانی نیز در 1377 ش / 1998 م، عالم‌آرا را با اساس قراردادن چاپ سنگی آن و درج اختلاف نسخه‌بدلها، بار دیگر در تهران چاپ کرد (برای آگاهی از اختلاف نسخۀ بدلها، نک‍ : رضوانی، 30- 32). در 1390 ش فرید مرادی نیز بار دیگر این کتاب را تصحیح و چاپ کرد. باید یادآور شد که استناد مقالۀ حاضر به چاپ افشار است. 
از عالم‌آرا ترجمه‌هایی نیز شده است؛ ازجمله 100 سال پس از نگارش کتاب، محمد نبی به دستور ابراهیم پاشا نوشهرلی، صدر اعظم عثمانی، این اثر را به ترکی استانبولی ترجمه کرد (دبا، 8 / 365)؛ همچنین، و. پوتوریدزه در 1969 م / 1348 ش، بخشی از این کتاب را ترجمه، و بنگاه نشریات فرهنگستان علوم جمهوری گرجستان شوروی سابق آن را چاپ کرد؛ نیز ر. سیوری در 1978 م / 1357 ش، متن کامل کتاب را به انگلیسی برگرداند (رضوانی، 34- 35). باید یادآور شد که اسکندربیک افزون بر عالم‌آرا، اثر دیگری به نام ذیل عالم‌آرای عباسی نیز دارد که شرح حوادث میان سالهای 1038 تا 1043 ق / 1629 تا 1633 م، یعنی پس از مرگ شاه عباس و آغاز سلطنت شاه صفی را در بر می‌گیرد (برای آگاهی بیشتر، نک‍ : دبا، همانجا). 
اسکندربیک ضمن روایت رویدادهای تاریخی، به آداب و رسوم اجتماعی مردم آن روزگار نیز اشاراتی دارد؛ برای نمونه، به برپایی انواع جشنها اشاره می‌کند که از جملۀ آنها می‌توان به جشنهای نوروز (2 / 439، 491، 506، 518، جم‍‌ )، آب‌پاشان (برای نمونه، نک‍ : 2 / 838، 853)، پیروزی در جنگها (2 / 499)، استقبال از سلاطین ممالک دیگر (1 / 101-102) و برپایی 3 شبانه‌روز جشن عروسی برای شاهزادگان و بزرگان (1 / 260، 2 / 308) اشاره کرد. این جشنها با آداب خاصی برپا می‌شده، و با گستردن فرشهای ملون، برپایی خیمه‌های زرنگار و سایبانهای منقش، تزیین، آذین‌بندی، روشن‌کردن شمار بسیاری شمع، آویختن فانوس، چراغانی‌کردن مجلس و پذیرایی از مهمانان با انواع نوشیدنیها، طعامها و میوه‌ها همراه بوده است (1 / 101-102، 2 / 499، 775)؛ همچنین، در جشنها، بازیها و سرگرمیهایی هم اجرا می‌شده است که از آن جمله می‌توان به صنعت‌گری شیرین‌کاران، چوگان‌بازی، قپق‌انداختن و آتش‌بازی اشاره کرد (1 / 102، 2 / 500، 506، 532، 598، 2 / 838، 3 / 939، جم‍‌ ). 
شکار از جملۀ سرگرمیهای پادشاهان صفوی است که در کتاب، به دو نوع آن، یعنی شکار جرگه و زنگول شکار (ه‍ م‌م) و راه و رسم آنها اشاره می‌شود (برای نمونه، نک‍ : 2 / 492، 493، 578، 620، 879).
از دیگر نکته‌هایی که در عالم‌آرا آمده، اعتقاد به تأثیر دعا، زیارت و دادن صدقه برای رواشدن حاجات ازجمله شفای بیماران است (2 / 414، 595، 3 / 1004، 1005)؛ در همین زمینه، سفرهای زیارتی پادشاهان صفوی به بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی در ری، امام هشتم شیعیان در مشهد و دیگر ائمۀ اطهار (ع) در عتبات عالیات نقل شده است از جملۀ این سفرها می‌توان به سفر شاه اسماعیل اول به عتبات عالیات، دو سفر شاه تهماسب اول به مشهد مقدس (1 / 53، 61) و سفرهای شاه عباس اول به مشهد مقدس، ری و عتبات عالیات اشاره کرد (برای نمونه، نک‍ : 2 / 402، 414، 595، 3 / 998، 1004، برای مطالعۀ بیشتر، نک‍ : رنجبر، سراسر مقاله).
رؤیای صادقه، کرامات و امور خارق عادت نیز از جملۀ موارد اشاره‌شده در کتاب است؛ برای نمونه، شیخ صفی‌الدین اردبیلی، جد خاندان صفوی، شبی در عالم رؤیا می‌بیند که شمشیری بر کمر و کلاهی سموری بر سر دارد و هنگامی که کلاه از سر برمی‌دارد، آفتابی از فرقش طلوع می‌کند که روشنی‌بخش عالم است. وی این رؤیا را بـرای پیر خود، شیخ زاهد بازگو می‌کند و شیخ نیز آن را چنین تعبیر می‌کند که شمشیر و آفتاب نشانۀ ظهور پادشاهی قاهر از صلب شیخ صفی‌الدین است؛ پادشاهی که اقبالش عالم‌تاب می‌شود و تیغش صاحبان بدعت و گمراهی را نابود می‌کند (1 / 13، برای نمونه‌های دیگر، نک‍ : 19، 55، 2 / 527). 
از کرامات اشاره‌شده در کتاب نیز یکی آن است که روزی شیخ بهاءالدین محمد عاملی (د 1030 ق / 1621 م) هنگام ادای نماز بر تربت بابا رکن‌الدین اصفهانی، عارف سدۀ 8 ق / 14 م، آوازی از یکی از قبور به گوشش می‌رسد که نخست، نام و نسب خود را می‌گوید و سپس، شیخ را نسبت به غفلت زنهار می‌دهد و بعضی از اسرار خفیـه را بـرای او بازگـو می‌کنـد (3 / 967)؛ نیـز از کرامات شاه عباس آن است که پس از تولدش، دایه‌ای برای او برمی‌گزینند، تا به وی شیر دهد؛ ایـن درحالی بـوده کـه در آن زمان، فرزندی از این دایه زاده نشده بود و شگفت آن بوده است زمانی که شاه عباس پستان دایه را می‌مکد، شیر از آن در فوران می‌آید (1 / 127، برای نمونۀ دیگر، نک‍ : 129). 
از امور خارق عادت نیز باریدن دانه‌ای شبیه به گندم از آسمان بوده است که مردم با آن نـان پخته‌اند (1 / 117، برای موارد دیگر، نک‍ : همانجا، نیز 3 / 1051-1053).
باور به تأثیر گردش افلاک در سرنوشت انسان، نازل‌شدن بلا، شیوع بیماری و نیز پیش‌بینی حوادث آینده بنابر اوضاع فلکی و احکام نجومی از جملۀ مصادیق فرهنگ مردم در عالم‌آرا ست؛ برای نمونه، در 956 ق / 1549 م، در 5 روستا از روستاهای قائن خراسان زلزله‌ای عظیم رخ می‌دهد که در پی آن، همۀ روستاها با خاک یکسان می‌شود. در کتاب آمده که پیش از زلزله، قاضی یکی از آن روستاها که ازقضا، منجم نیز بوده است، از روی اوضاع فلکی و تأثیر کواکب، وقوع زلزله را پیش‌بینی می‌کند و از مردم می‌خواهد که ده را ترک کنند؛ اما آنها به سخنان وی اعتنا نمی‌کنند؛ به ناچار، قاضی همراه خانوادۀ خود به صحرا پناه می‌برد؛ اما نیمه‌شب، خانواده‌اش از سرما شکوه می‌کنند و قاضی راضی می‌شود که به ده بازگردند و بدین‌ترتیب، با وقوع زلزله، آنها نیز همراه دیگران زیر آوار مدفون می‌شوند (1 / 117، برای نمونه‌های دیگر در این‌باره، نک‍ : 217- 218، 346، 2 / 450، 474، 3 / 947، 953، 954). نکتۀ دیگر کتاب دربارۀ باورهای مردمی باور بـه سعد و نحس‌بودن ایام و ساعات برای انجام‌دادن امور مختلف ازجمله بستن عقد نکاح است (1 / 380).
اسکندربیک ضمن شرح ماجرای دفع فتنۀ ملاحده، یکی از انواع مراسم بلاگردانی را نقل می‌کند: بدین شرح که در سال هفتم جلوس شاه عباس، درویش خسرو قزوینی، که با جماعت نقطویان حشرونشر می‌کرد، به‌ جرم الحاد همراه تنی چند از مریدانش دستگیر می‌شود. هم‌زمان با این ماجرا، جلال‌الدین محمد منجم یزدی (د 1029 ق / 1620 م)، که در علم نجوم سرآمد بود، پیش‌بینی می‌کند که به‌سبب تأثیر قران و تربیع نحسین 3 روز نحوست و ادبار در پیش است. وی تدبیر دفع این نحوست را از شاه در آن می‌داند که شاه 3 روز از سلطنت کناره گیرد و یکی از مجرمان که حکم وی مرگ است بر مسند شاهی نشیند و در آن 3 روز، همه تسلیم فرمان وی باشند و پس از این مدت، او به جلاد سپرده شود. از میان مجرمان، قرعه به نام استاد یوسفی ترکش‌دوز، از یاران درویش خسرو قزوینی می‌افتد؛ بدین‌ترتیب، وی 3 روز تمشیت امور سلطنت را بر عهده می‌گیرد و پس از این مدت، به دست جلاد سپرده می‌شود (2 / 473-474).
رسم تبرا نیز از جملۀ رسوم اشاره‌شده در کتاب است. تبراییان به‌ظاهر، گروهی از شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) بودند که پس از برتخت‌نشستن شاه اسماعیل اول صفوی و رسمی‌شدن مذهب شیعه، مأمور شدند تا در کوی و برزن، علی بن ابی‌طالب (ع) و خاندانش را بستایند و از خلفای پیش از وی تبری جویند و ایشان را لعن کنند؛ به‌عبارت بهتر، ایشان لعن را سرمایۀ معاش خود قرارداده بودند و در این کار، بسیار افراط می‌کردند؛ تا آنکه شاه اسماعیل دوم (سل‍ 984-985 ق / 1576-1577 م) دستور منع این رسم را صادر کرد تا جایی که اگر کسی از این فرمان، سرپیچی می‌کرد، تنبیه و تأدیب می‌شد (1 / 214).
اسکندربیک ضمن شرح حوادث تاریخی، به انواع مجازاتها و شکنجه‌ها نیز اشاره کرده‌ که برای گناهکاران یا دشمنان و گاه با هدف عبرت دیگران انجام می‌شده است؛ برای نمونه، می‌توان به اینها اشاره کرد: خوردن گوشت دشمن از شدت کینه (1 / 30)، سوزاندن جسد دشمن (1 / 31)، فرستادن هر قطعه از اعضای بدن مخالفان به ولایتی، پرکردن کاسۀ سر خاطیان با کاه و فرستادن آن به مملکت دشمن، طلاگرفتن کاسۀ سر دشمن و باده‌نوشیدن در آن (1 / 38)، کشتن افراد و جدا کردن سر آنها و فرستادنشان نزد بزرگان (1 / 101)، از قبر بیرون کشیدن جسد دشمنان و بر دارکردن آنان (1 / 118، 436)، جوال‌دوز بر زبان کسی زدن، نیز سوزاندن جسد و خاکستر آن را به باد دادن (1 / 349)، از حدقه‌درآوردن چشم (2 / 541-542)، قطع اعضا و جوارح (2 / 542)، زبان از کام درآوردن (2 / 555)، قطعه‌قطعه‌کردن بدن و هر قطعه را در محله‌ای آویختن (2 / 584)، بر دار عبرت آویختن (2 / 711، 861)، سرنگون از دار آویختن (2 / 862) و شکم‌دراندن و چرخاندن جسد در منظر عموم برای عبرت ایشان (2 / 874، 2 / 900).
در عالم‌آرا، به انواع مشاغل و مناصب درباری نیز اشاره می‌شود؛ از آن جمله‌اند: خوش‌نویس، مستوفی، نقاش، شاعر، مطرب (1 / 159-191)، پیش‌کش‌نویس (1 / 166)، چاشنی‌گیر (1 / 104)، خوان‌سالار (2 / 775)، دلاک (1 / 349)، ترکش‌دوز (2 / 474) و جزآنها. نیز از بسیاری مناصب درباری نام برده‌ شده است که با پسوند ترکی «باشی» یا «چی» ساخته شده‌اند؛ ازجمله: یوزباشی، توپچی‌باشی، جارچی‌باشی، چاووش‌باشی، چرخچی‌باشی، نسقچی‌باشی، قورچی‌باشی، قاپوچی‌باشی، و جز آنها (1 / 101، 328، 338-381، 2 / 543، 815، 878، 3 / 1108، جم‍‌ )؛ نیز زنبورکچی، نقبچـی، نقاره‌چـی، سیورساتچی، قوشچی و جـز آنها (1 / 182، 384، 2 / 413، 488، 3 / 1196). 
گاه‌شماری نیز از نکته‌های درخور توجه در عالم‌آرا ست. اسکندربیک از 3 تقویم زمانی قمری، شمسی و ترکی برای روایت حوادث تاریخی بهره می‌برد. گاه‌شماری ترکی براساس دوره‌ای دوازده‌ساله به نام 12 حیوان، و آغاز آن برابر نیمۀ برج دلو دی‌ماه است؛ اما اسکندربیک آن را با آغاز سال شمسی که آغاز نوروز و فصل بهار است، یکی دانسته است (برای نمونه، نک‍ : 1 / 381، 387، 2 / 409). روش اسکندربیک در به کارگیری 3 تقویم یادشده بدین‌صورت است که حوادث پیش از آغاز سلطنت شاه عباس را برپایۀ گاه‌شماری قمری می‌آورد (نک‍ : 1 / 28، 41، 48، 51، جم‍‌ )؛ اما با ورود به دورۀ سلطنت شاه عباس، از هر 3 گاه‌شماری یادشده بهره می‌برد (نک‍ : 1 / 381، 387، 2 / 409، 429، جم‍‌ ) و دلیل آن را چنین بیان می‌کند که هرچند سال قمری با محرم آغاز می‌شود، بیشتر اهل عجم آن را درنمی‌یابند؛ زیرا برای ترک و عجم، آغاز سال با نوروز سلطانی همراه است و سال قمری در گردش است و نمی‌توان آن را با سال ترکی مطابقت داد و سال ترکی عام‌فهم‌تر است (1 / 379)؛ اما آنچه در عمل دیده می‌شود، ورود به وقایع هر سال بنا بر تاریخ شمسی است (سراسر ج 2-3). 
از دیگر مصادیق فرهنگ مردم می‌توان به این نکته اشاره کرد که افراد در زمان حیاتشان، برای خود در شهرهای مقدس قبر آماده، و وصیت می‌کردند که پس از مرگ، جسدشان به آن شهر منتقل و دفن شود (3 / 1009). به نظر می‌رسد باور آنها این بود که دفن‌شدن در جوار ائمه (ع) سبب می‌شود که این بزرگان از آنها شفاعت کنند. گاهی نیز بزرگان را در محلی نامعلوم دفن می‌کردند. این کار برای جلوگیری از استخاف دشمن نسبت به شخص و مزار متوفا انجام می‌شد (2 / 526-527).
نقاره‌زدن نیز از جملۀ رسومی به‌شمار می‌رود که در کتاب به آن اشاره شده است. به طور معمول، نقاره‌ها در 3 موقعیت نواخته می‌شدند: هنگام پیروزی در جنگها، تولد شاهزادگان، و نشستن پادشاه بر تخت (1 / 340، 2 / 532، 555، جم‍‌ ). 
از دیگر مصادیق فرهنگ مردم در عالم‌آرا، می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد: رسم طلب عفوکردن و امان خواستن با 3 ماه نشستن بیرون درگاه شاه در شدت سرما و تحصن در مکانهای مقدس، مانند آرامگاه بزرگان (1 / 114، 199)؛ درمان بیماری سرطان با انجام‌دادن فصد و تبرید (3 / 1022)؛ برپایی مجلس آش و اطعام نیازمندان هنگام درگذشت بزرگان (1 / 206-207)؛ رسم دادن هدیه به مهمان (شاهزادۀ عثمانی) و فرستادن انواع ارمغان و تحف برای سلاطین ممالک دیگر (1 / 102، 2 / 783)؛ خلعت‌دادن به صاحب‌عزا برای درآمدن او از جامۀ سوگواری (1 / 207)؛ شیوۀ ذخیرۀ آب در حصار (2 / 797)؛ حفر خندق و آب‌انداختن در آن (2 / 898)؛ مصرف فلونیا و افیون (1 / 218، 2 / 421، 520)؛ دادن مژدگانی برای خبر خوش (830)؛ دادن خلعت از طرف داماد به خانوادۀ عروس و برعکس (1 / 260)؛ اشاره به انواع جامه‌ها، پارچه‌ها و جنس آنها، ازجمله: قبای زربفت، مندیل (عمامه) طلاباف یا الوان، بالاپوش مخمل زربفت، جیقه / جقۀ (شیئی زینتی برای جلو تاج، عمامه، کلاه یا سربند) مرصع، پوستین ارسی سیاه درازمو (نوعی روباه)، اطلسها و مخملهای فرنگی و ختایی‌باف و پارچه‌های گران‌بهای بافت یزد و کاشان (2 / 775، 783)؛ نام‌بردن از انواع سازها، از جمله: کمانچه، تنبوره، چنگ، تنبور چهارتار (1 / 191)؛ اشاره به واحد پول تومان و تومان شاهی (1 / 182، 271، جم‍‌ )؛ باور به تأثیر نفرین (2 / 872)؛ رسم دادن هدیه و نثار به شاه هنگام فرودآمدن در منزلی (2 / 790)؛ اشاره به برگزاری مراسم شب احیاء (2 / 612)؛ و اشاره به برگزاری مراسم عزاداری عاشورا (2 / 655، 829). 
از نکات درخور توجه در این کتاب توضیحی است که نویسنده دربارۀ هم‌زمانی عاشورا و نوروز در بیست‌وپنجمین سال سلطنت شاه عباس ارائه داده است. براساس این گزارش، شاه دستور می‌دهد که نخست مراسم سوگواری عاشورا برگزار شود و «بعد از فراغ خاطر از لوازم تعزیه و سوگواری» به ترتیب جشن نوروز در باغ نقش جهان بپردازند (2 / 829-830). 
در عالم‌آرا، عبارات کنایی و مثل نیز به‌کار رفته است که برای نمونه می‌توان به اینها اشاره کرد: گرگ‌آشتی‌کردن، کنایه از صلح همراه با نفاق و فریب (1 / 357)؛ چون تنها به قاضی روی، راضی آیی (2 / 393)؛ بوسه به پیغام است (2 / 394)؛ و من حفر بئر الاخیه وقع فیه (کسی که برای برادرش چاه بکند، خود در آن می‌افتد) (2 / 535)؛ و گه صلح صلح و گه جنگ جنگ (2 / 911). گاهی نیز برخی از ابیات می‌آید که جنبۀ مثل سایر دارد؛ برای نمونه، من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم / تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال (2 / 393).

مآخذ

اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ افشار، ایرج، مقدمه بر عالم‌آرای عباسی (نک‍ : هم‍ ، اسکندربیک)؛ دبا؛ رضوانی، محمداسماعیل، مقدمه بر عالم‌آرای عباسی، به کوشش همو، تهران، 1377 ش؛ رنجبر، محمدعلی، «سفرهای زیارتی پادشاهان صفوی»، تاریخ اسلام، قم، 1382 ش، شم‍ 16؛ شمیسا، سیروس، سبک‌شناسی نثر، تهران، 1384 ش؛ نیز:


Iranica.

لیلا مرادی

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.